گریستنم برای امر به معروف
دیروز در یک کلاس آموزشی در خصوص امر به معروف و نهی از منکر شرکت کردم که مدعوین از ادارات و سازمان های مختلفی انتخاب شده بودند. مهمترین سخنران و یا بهتر بگویم استاد کلاس یکی از بزرگان و مسئولان استان بود. ایشان ضمن توصیه فراوان به امر به معروف و نهی از منکر، از ما خواستند که خودمان موارد معروف و قانونی را رعایت کنیم و روی این قضیه خیلی هم تأکید کردند، باور کنید من در حین این سخنان از غصه اشک ریختم و در تمام طول این سخنان می سوختم، می دانید چرا؟!
حدود 4-5 سال پیش، از کارگاهی که همین مسئول بزرگوار تولیت آن را بر عهده داشتند، بازرسی می کردم و از مسئول کارگاه خواستم تا اسناد مورد نیاز برای بازرسی را به من ارائه کند، ولی مسئول کارگاه با رییس دفتر آن مسئول تماس گرفت و ایشان خیلی بی ادبانه اسم مدیرکل مان را (بدون هیچ پیشوندی) بردند و گفتند به ایشان بگویید با من تماس بگیرد، و به دلیل ممانعت آن رییس دفتر بازرسی از آن کارگاه میسر نگردید و حال این که آن کارگاه هنوز که هنوزاست در حال ادامه ی تخلفات خویش است و گزارش های این رییس دفتر نیز بارها به استماع آن مسئول محترم رسانده شده است ولی آن مسئول نمی تواند از این همین گردن کلفتی آن مسئول دفتر برای اداره امورش (مالی و غیر مالی) چشم پوشی نماید، و چقدر جالب است که آن استادبزرگوار از سوی مسئول یک ارگان نظارتی بزرگ نیز چنان مورد تملق قرار می گیرد که گویا اصلاً هیچ خبری از این تخلفات ریشه دار آن مسئول دفتر ندارد!!! و حال ما بسان آیات 2 و 3 سوره صف گردیده است که می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِندَ اللَّهِ أَن تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ و این است که حال و روز کشورما بهتر نمی شود.... |